آرشیو از دیدگاه شعرا

آسوده شده ام خصم ستم کار مرا کشتیک بار مگوئید که صد بار مرا کشت گه روز مرا برد پیاده سوی مقتلگه تیغ کشید و به شب تار مرا کشت […]

ادامه ...

بوی غربت وزیده از کوچهآتش و درب خانه مولا نیمه شب بود و حضرت صادقدر قنوت نماز ،گرم دعا

ادامه ...

خسته و سالخورده‌ی ایامدیگر از پا به بستر افتاده به زمستان رسیده پائیزشگل یاسی که پرپر افتاده بعد یک عمر آخر پیریچه بلایی‌ست آمده به سرش چه شده هر نفس […]

ادامه ...

باز طرح دیگری گردونه گردان نهاداز بدایع جلوه های تازه ای کیهان نهادریخت طرحی نو جهان با مقدم باد صبادشت و بستان هر طرف بینی گلی الوان نهادابر رحمت باز […]

ادامه ...

همین که شعله ی گل با شتاب روشن شدمشام باد به بوی گلاب روشن شد به دور میز نشستند، روبرو گل هاچراغ باده به حد نصاب روشن شد و ساقی […]

ادامه ...

من کیستم حقیقت حق را خزانه امبیرون ز مرز فکر و خیال و فسانه ام بنیانگذار مذهب و مسند نشین علمفیض مدام فلسفه ی عارفانه ام سبط نبی و پور […]

ادامه ...

بسته بر شادىّ و عشرت غصه و غم راه راعقده از غم بر رخ دل بسته راه آه را بر دلم داغى گران باشد که جانم سوختهمانم آیا با که […]

ادامه ...

مرحوم شیخ طوسی در کتاب خود، به نقل از امام هادی علیه السلام آورده است:امام موسی کاظم علیه السلام حکایت نمود: روزی پدرم امام جعفر صادق علیه السلام در بستر […]

ادامه ...

باز غم عالمم اومد به سینهمیخوام با پای دل برم مدینه دروازۀ شهر مدینه بازهبیاین بریم به تشییع جنازه شد عاقبت شیخ الائمه مسمومشهید کینه شد امام مظلوم منصور بی […]

ادامه ...

همان امام غریبی که شانه اش خم بودبه روی شانه ی پیرش غم دو عالم بود میان صحن حسینیه ی دو چشمانشهمیشه خاطره ی ظهر یک محرم بود دل شکسته […]

ادامه ...